« گرچه اقلیتی هستند که بی نگرانی خرج می‌کنند اما اکثریت مردم ایران در حال جنگیدن برای بقا هستند. معیار وضعیت امروز مردم، صدای قاشق چنگال های داخل رستوران ها و دود کباب پارک ها نیست.»

اعداد دروغ نمی‌گویند؛ اکثریت مردم ایران در حال جنگیدن برای بقا هستند!

عصر ایران نوشت: "کباب" همیشه برای ایرانیان در طول تاریخ غذای باارزشی به حساب آمده است! دلیل آن شاید کم بودن دامداری ها و کمبود مراتع سبز در اثر خشک سالی جغرافیایی ایران باشد. 

به همین سبب امکان خوردن کباب در طول تاریخ تبدیل شد به نمادی از ثروت و توان‌مندی اقتصادی. تا جایی که این روزها چهره های آکادمیک ما حتی به بوی کباب هم استناد می‌کنند و آن را دلیلی بر مرفه بودن ایرانیانی می‌پندارند که حتما به دروغ خود را درگیر بحران های معیشتی معرفی می‌کنند!

اخیرا یکی از چهره‌های دانشگاهی در ایران وضعیت مالی ایرانیان را عادی و جاری دانسته و گفته "من هر روز در میدان تره بار زندگی را جاری می‌بینم کمتر کشوری مانند ایران با ۴ کیسه پر از خرید برمی‌گردند و هربار از پارک‌ها رد می‌شوم بوی کباب می‌آید. نمی‌خواهم بگویم دهک‌های پایین له نمی‌شوند یا اوضاع خوب است اما...." 

او که از استادان فلسفۀ دانشگاهی  به حساب می‌آید،   سعی کرده کمی از زهر جملات خود را با "اما"ی آخر و بیان له‌شدگی طبقه متوسط بگیرد. اما شنونده به خوبی منظور کلام را دریافت می‌کند. از آنجا که گوینده جملات از فلسفه خوانده‌های حوزه آکادمیک به حساب می‌آید، باید تأیید تا تکذیب گفته‌هایش نیز با استناد به علم باشد. و درست و غلط بودن جملات مذکور را باید از دو منظر بررسید: دانش آمار و اقتصاد و علم   جامعه‌شناسی.

واقعیت پشت نقاب‌ها: اقتصاد ایران در آیینه اعداد

 اقتصاد حوزۀ سلیقه‌ها نیست. حیطه‌ای نیست که مشاهدات شخصی ما ملاک باشد. معیار، اعداد ثابت شده و ارقام به دست آمده است. آنچه وضعیت اقتصادی را تایید یا رد می‌کند، فکت (Fact) و مستنداتی است که با محاسبه به دست می‌آیند. چه داخلی چه خارجی باید نظریات اقتصادی ما "پشتوانۀ واقعی" داشته باشند و نه احساسی و ارزش‌مدارانه.

    برای اثبات یک گزاره اقتصادی، "آمار" از مستندترین پشتوانه‌هاست. حالا اگر درباره گفته‌های مربوطه و فشار اقتصادی روی ملت ایران به آمار مرتبط رجوع کنیم به چه نتیجه‌ای می رسیم؟ در این میان موضوع اصلی توان اقتصادی مردم است. با تأکید بر قشر ضعیف و متوسط. فشار اقتصادی را از هزینه‌های ضروری و جاری روتین باید به دست آورد. این هزینه‌ها شامل هزینه‌های خوراک، مسکن، سلامت و آموزش است.

- در سالی که در آن قرار داریم تورم نقطه به نقطه در محدوده بسیار بالا قرار دارد. یعنی بین ۳۰ تا ۴۰ درصد (۳۸.۷). در این رقم تورمی، خوراکی‌ها و مسکن و آب و برق بیشترین سهم را در افزایش آن داشته‌اند.

- افزایش قیمت‌ها در ۱۴۰۴ در حوزه حمل و نقل ( ۳۰.۶) و حوزه بهداشت و درمان ( ۴۵.۲) اندازه گیری شده است.

- به گفته وزیر تعاون دولت چهاردهم، ۱۵ درصد جمعیت ایران در دهه ۸۰ دچار فقر مطلق بودند. یعنی نوعی از فقر که در تامین ضروریات اولیه زندگی هم دچار مشکل هستند. این عدد در دهه ۹۰ به حدود ۲۰ درصد رسید و از سال ۱۳۹۷ با یک شیب تند به ۳۰ درصد افزایش پیدا کرد.
- در حال حاضر بر اساس اطلاعات مرکز آمار تا ۱۴۰۱ ، سی درصد مردم ایران در فقر مطلق زندگی می‌کنند. همچنان که ۶ درصد مردم در "فقر شدید" به سر می‌برند تا جایی که قادر به تامین مواد غذایی کافی هم نیستند.

- بر اساس گزارش صندوق بین‌المللی پول، رشد اقتصادی ایران در ۲۰۲۵ رقمی نزدیک به صفر بوده است ( ۰.۳/۰ درصد) و در پیش بینی‌های اقتصادی رشد کم + تورم بالا مساوی با رکود تورمی خواهد بود که فشار قیمتی را بر کالاهای اساسی زندگی وارد خواهد کرد.
در حالی که با کاهش ارزش ریال همچنان بر میزان تورم افزوده خواهد شد.

زمانی که تورم بالاست، "مصرف اسمی" هم افزایش پیدا می‌کند. اما مصرف واقعی و قدرت خریدها کاهش یافته است. در چنین شرایطی مثلا برای درست کردن کباب در پارک ها باید بخشی از هزینه های دیگر، خرج شود.

در شرایط رکود بالا مردم دست به بازتوزیع هزینه ها می‌زنند. یعنی از هزینه‌ای که برای سفر کنار گذاشته شده برای رستوران رفتن استفاده می‌کنند یا مبلغی که باید صرف چکاپ‌های سلامت شود، به منظور خرید مایحتاج غذایی روزمره استفاده می‌گردد و به حمل چهار کیسه با دو دست در میدان های تره بار منجر می‌شود.

اعداد دروغ نمی‌گویند

زمانی می‌توان گفت زندگی به سادگی و آسانی جاری است و مردم از خریدها لذت می‌برند که چند شاخص واقعی اقتصاد مانند شاخص" تورم"، "روند نرخ ارز"، نرخ "بیکاری" و "اشتغال رسمی" و نرخ "خط فقر" به نسبت جمعیت محاسبه شده و عدد استانداردی به دست آید.

- بر اساس گزاش های FAO مصرف سرانه گوشت و لبنیات طی یک دهه اخیر در ایران نزدیک به ۴۰ درصد کاهش داشته تا جایی که ۲۷ درصد خانواده های ایرانی هیچ نوع پروتئینی مصرف نمی‌کنند!

- یا سرانه مصرف لبنیات به کمتر از ۵۰ کیلوگرم در سال به ازای هر نفر رسیده در حالی‌که میانگین جهانی مصرف لبنیات بیش از ۲۵۰ کیلو در سال به ازای هر نفر است. یعنی ما چیزی حدود یک چهارم میانگین جهانی هستیم.

- قدرت خرید مواد غذایی در ایران از دهه ۸۰ تا ۱۴۰۳ حدود ۵۴ درصد کاهش یافت و بسیاری از مواد مانند گوشت یا مرغ یا برنج با دیگر مواد مانند نان یا سیب زمینی جای‌گزین شدند. پس دلیل کیسه‌های متعدد در میدان‌های تره بار، می تواند سنگینی سیب‌زمینی‌های خریداری شده به جای گوشت و ماهی باشد!

-مرکز پژوهش‌های مجلس در ۱۴۰۲ طی گزارشی خط فقر ماهانه را برای یک خانوار سه نفره ایرانی حدود ۳۰ میلیون تومان اعلام کرد. در حالی‌که در ۱۳۹۵ این رقم حدود ۵/۳ تا ۴ میلیون تومان اعلام شده بود. یعنی ساختار اقتصادی ایران در مسیری رو به بالا در حال فتح قله‌های تورمی بیشتر است.

- مصرف احتمالی گوشتی که عطر کباب شده آن در پارک‌ها می‌پیچید، در ایران نسبت به سال ۱۳۹۰ حدود ۵۰ درصد کاهش داشته و مصرف لبنیات از حدود ۱۱۰ کیلو به ازای هر نفر در دهه۸۰ به حدود ۶۰ تا ۷۰ کیلو در سال ۱۴۰۲ سقوط کرده است. به همین دلیل FAO هشدار داده که ایران در حال تجربه "فقر پرورتینی" جدی است.

- استان‌هایی مانند هرمزگان، خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان (با۶۲درصد فقر مطلق)  یا کهگیلویه و بویراحمد با ناامنی شدید غذایی روبرو هستند و در این استان ها حدود ۳۰ درصد کودکان زیر ۵سال دچار سوء تغذیه جدی اند.

- نرخ بیکاری رسمی بین ۹ تا ۱۲درصد و نرخ بیکاری جوانان ۲۵درصد اعلام شده و نیازی به توضیح نیست که بیکاری مساوی با کاهش قدرت خرید بین خانوارهای ایرانی است.

- شاخص فلاکت در ایران از دهه ۹۰ با شیب نسبتا تندی به سمت بالا حرکت کرد تا جایی که در ۱۴۰۱ این شاخص به حدود ۵۰ درصد رسید.

- بر اساس اعلام یونیسف در ۲۰۲۳ حدود ۲۵ درصد کودکان ایرانی در معرض فقر چند بعدی هستند. (فقر چند بعدی به محرومیت از غذای کافی، بهداشت لازم و آموزش پایه ای اشاره دارد)

- همچنان که بیش از ۳۰ درصد کودکان ایرانی دچار ناامنی غذایی هستند.  پس داده‌های رسمی، جاری بودن زندگی در میان مردم ایران امروز را تایید نمی‌کند

بر اساس گزارش مرکز آمار کشور، سهم پرداخت مردم از جیب خودشان برای درمان بالاتر از میانگین جهانی است. در ایران حدود ۴۰ درصد هزینه‌های بهداشت و درمان شخصی است در حالی‌که میانگین جهانی حدود ۱۸ تا ۲۰ درصد است. در عین حال که بر اساس گزارش یونیسف نرخ سوتغذیه مزمن در کودکان ایرانی طی سالهای اخیر به جهت کمبود مواد مغذی رو به افزایش است.

دلیل روایت‌های ساده‌انگارانه از زندگی سخت مردم چیست؟

باید پذیرفت شلوغی رستوران‌ها و مراکز خرید و فقر فزاینده، یک گزاره پارادوکسیکال اند و در ظاهر یکی باعث می شود دیگری واقعیت نداشته باشد. اما جامعه‌شناسی میتواند پاسخ دهد در اجتماعی مانند ایران چگونه می‌توان هر دو پدیده را هم‌زمان مشاهده کرد.

* مصرف جبرانی: رفتارهای جبرانی در جامعه در شرایط فقر و نابرابری های اقتصادی شدت می‌گیرد. یعنی خانواده هایی که توان مالی ضعیف‌تری دارند به جای "خرج نکردن" به سراغ خرج کردن‌های "نمادین و مصرف‌گرایانه" می روند. در شناخت این روی‌کرد می‌توان از مصرف جبرانی (Compensatory Consumption) سخن گفت. یعنی شرایطی که مردم برای جبران نداشتن‌های سطح بالاتر، به داشتن‌های سطح پایین‌تر می پردازند. یا برای جبران فشار روانی ناشی از فقر، بخشی از درآمد خود را صرف کالا یا خدماتی می‌کنند که لذت کوتاه مدت ایجاد کند.

* مصرف نمایشی: رویکرد دیگری هم در جامعه‌شناسی مصرفی وجود دارد که به آن مصرف نمایشی (Veblen) می‌گویند. یعنی موقعیتی که طبقات کم‌توان جامعه به منظور "‌نمایش" داشتن‌ها و رفاه یا حفظ منزلت اجتماعی، بخشی عمده‌ای از بودجۀ خود را صرف مواردی می‌کنند که قابل رؤیت برای دیگران باشد مانند خریدهای غذایی زیاد یا مرغوب.

* اثر ویترینی:  از منظر جامعه شناسی مصرفی، فضاهای عمومی معمولا ویترین اجتماع به حساب می‌آیند. ویترینی که همیشه پرهیاهوتر، رنگارنگ‌تر و شلوغ‌تر از پشت صحنه‌هاست. در اثر ویترینی هزینه کردن‌ها، بیان‌گر تفاوت تصویر بیرونی و درونی جامعه است. اثر ویترینی زمانی شکل می‌گیرد که مردم در نمای بیرونی خود طوری ظاهر می‌شوند که در واقعیت پشت صحنه آن طور نیستند. در چنین شرایطی رستوران‌ها شلوغ می‌شوند، مراکز خرید پر ترافیک و جاده ها پر از ماشین، اما واقعیت این است که افراد از اصل جای‌گزینی استفاده می‌کنند تا اثر ویترینی را حفظ کنند. جای‌گزینی سیب زمینی با ماهی و گوشت، جای‌گزینی پیک نیک با سفر، جای‌گزینی خریدهای زیاد با چکاپ‌های سلامتی و... رواج اثر ویترینی ریشه های فرهنگی، اقتصادی و رسانه ای دارد و با عث می‌شود که بخشی از تحلیل‌گران عجول، یا سیاست‌گذاران سطحی‌نگر بر اساس همان مشاهدات اولیه در ویترین اجتماع به نتیجه گیری بپردازند. در واقع اثر ویترینی در اقتصاد یک جامعه تورم زده، همان ویترین پر زرق و برقی است که وقتی به پشت درهای بسته خانه هایش بروید، واقعیتی متفاوت را خواهید دید.

فریب ویترین ها را نخوریم

شبیه این گزاره ها زیاد از طریق بخشی از افراد یا رسانه ها شنیده می شود. شلوغی رستوران ها، تمایل به سفرهای خیابانی، شلوغی همیشگی بازار تهران یا ازدحام در جاده های شمال، همیشه سوژه خوبی برای گزارش های رسانه ای و بیان نظراتی حول این باور بوده که "اوضاع آن‌قدرها هم بد نیست و مردم ایران همچنان خوش‌حال‌اند!"

  اما چه دلیلی دارد آموزگارانی که دل در گرو آموزش و یاد دادن به نسلی دیگر را دارند، اوضاع را این‌چنین غیر واقعی به تصویر می‌کشند و فریب ظواهر را می‌خورند؟

- بخشی از الیت‌های جامعه ( نخبگان سیاسی یا علمی یا اجتماعی) معمولا نگاهی از بالا به پایین به بدنه اجتماعی دارند . زیست اجتماعی‌شان محدود به دایره‌ای نه چندان بزرگ است. بنابراین کل واقعیت برای این طیف نشان داده نمی‌شود.

- بخشی از دانشگاهیان ما با مفاهیم کلان کار می‌کنند و با آمار اقتصادی و پژوهش های میدانی میانه‌ای ندارند. در چنین شرایطی معمولا افراد دچار "سوء برداشت در استعاره های شخصی" خودشان می‌گردند.

- تعدادی از روشنفکران یا دانشگاهیان ما، به قصد جلب فضای رسانه‌ای یا میل به "متفاوت بودن" به بیان جملاتی متناقض یا دور از واقعیت می‌پردازند.

- اما هرچه که باشد منجر به پدیده‌ای نگران کننده می‌گردد که به آن "گسست ادراکی بین نخبگان و بدنه جامعه" (Perceptual Gap)می‌گویند.  یعنی حالتی که آنچه نخبگان از وضعیت اجتماع روایت می‌کنند با آنچه در واقعیت برای مردم رخ می‌دهد و در زیست اجتماعی تجربه می شود، فاصله دارد.

در چنین شرایطی تحلیل‌ها و باورها و تجویز نخبگان بی ارتباط به دنیای مردم و واقعیت های اجتماعی می‌شود.

این حالت منجر به تشدید فاصله میان مردم و روشنفکران شده و بی تفاوتی به آموزه‌های آنان شکل می‌گیرد. در ادامه کم‌کم نخبگان از مشروعیت می‌افتند و مردم احساس می‌کنند دانشگاهیان یا روشنفکران جامعه شان، یا بی‌تفاوت هستند یا هم‌دست قدرت.

همین حالت موجب می‌شود نخبگان با تاخیر متوجه تغییرات اجتماعی شده و معمولا نمی‌توانند بحران ها را پیش بینی کرده یا برای آن راه حلی ارایه دهند.

خطای بزرگ در فهم فقر مردم ایران

آمار رسمی می‌گوید بیش از نیمی از خانوارهای ایرانی فقیر به حساب می‌آیند و سفره‌های آنان خالی و فشار تورم و رکود بر شانه هایشان سنگینی می‌کند. اشاره به بوی کباب در پارک‌ها به عنوان استدلالی جهت رو به‌راه بودن اوضاع مردم، پوشاندن واقعیتی تلخ است تا روایتی واقعی.

گرچه اقلیتی هستند که بی نگرانی خرج می‌کنند اما اکثریت مردم ایران در حال جنگیدن برای بقا هستند. معیار وضعیت امروز مردم، صدای قاشق چنگال های داخل رستوران ها و دود کباب پارک ها نیست، بلکه شاخص هایی است که در مراکز داخلی و بین المللی، واقعیت تلخ نداشتن های مردم ایران را گزارش می دهد. کیسه های خرید در دستان مردم، از گمراه کننده ترین نشانه هایی است که میتواند وضعیت را رویاپردازانه و فانتزی نشان دهد. درحالی‌که واقعیت امروز را باید در آمار رسمی خط فقر، مصرف سرانه گوشت و مرغ و مواد مغذی، شکاف طبقاتی عمیق و میزان سوء تغذیه‌ای جُست که امروز دچارش شده‌ایم.

 ویترین‌های پر نور و خیابان‌های شلوغ شاید چشم‌های ناآگاه را فریب دهد. اما در میان این حجم از فقر و فشار، زندگی ایرانیان امروز نه تنها جاری نیست بلکه پشت این پوسته پرزرق و برق پرهیاهو، روز به روز راکدتر، ساکن‌تر و دشوارتر از قبل به پیش می‌رود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

آخرین مطالب